سیمرغ

دوست داشتن و دوست داشته شدن خوب است

احساس امنیت و اعتماد به نفس به همراه دارد.

زمان عمیق و بی انتها میشود.

روی ابرها راه میروی.

انگار در یک حباب نرم زندگی میکنی که همه چیز را شفاف و درخشنده نشان میدهد.

و اگر چیزی هم زیبا نباشد، تو سعی میکنی زیبا ببینی.

خودت را هم مثل محیط اطراف زیبا میابی

و مثل یک پرنسس قدم میزنی

همه اینها زیباست.

اما...

عقل ساکت نمینشیند

وقتی آنکس که دوستت دارد

تو را فقط برای درون حباب بخواهد

مهمترین ویژگی تو را دوست داشتنی بودن بداند

و شعور و وجدان انسانی تو را اگر نادیده نگیرد، کمرنگ انگارد.

خود را ذوب در معصومیت تو بداند ولی فکر نکند، این معصومیت اگر هست، چگونه بوجود آمده؟ اگر در هیجانات و نشاط نوجوانی و آغاز جوانی حفظ شده، بعد از این آیا حفظ آن با پختگی ربع قرن زندگی دشوارتر است؟

آیا این عروسک دوست داشتنی آنقدر لاشعور است که هر عروسک گردانی آن را برقصاند؟ این عروسک تا اینجا هم با مطالعه و مشورت و احتیاط و توکل پیش آمده و اگر اعتماد کرده، چیزهایی را سنجیده و اگر روزی حسابش غلط در آمد، اعتمادش را پس میگیرد و هزینه ای اگر باشد، میپردازد و بهرحال شعور این را دارد که هزینه اش را حداقل کند.

میفهمد اگر هر مورچه نر کوچک و بزرگی را در ذهنش بد و مقرض و دزد و ناحسابی جلوه دهند تا رقیب از میدان بدر کرده باشند....

عقل آرام نمینشیند، عقل انقدر به در و دیوار میکوبد تا یا خودش بی جان به گوشه رینگ پرتاب شود و یا احساس را آگاه و با خودش همراه کند.

عقل اول با اشکهای احساس مدارا میکند، عقل سلیم به دنبال حداقل آسیب است. اما چون پزشکی که آخرین درمانش جراحی است، اگر چاره نباشد حباب را میشکند. حتی اگر به قیمت از بین رفتن آن امنیت و آرامش باشد.

حتی اگر پرنسس خاکسترنشین شود!

در عوض روزی سیمرغی از خاکستر پر خواهد کشید...

سیمرغی که عقل، شوالیه نجات احساسش است، سیمرغی که زیبایی زندگی را با اعتماد و اطمینان زیر پر دارد و با شکوه تمام 30مرغ را به آشیان میرساند.

 

این متن حال و هوا و مصداقهایی زنانه داشت اما فکر میکنم چنین وضعیتی با مصداقهای مردانه هم وجود دارد. به طوری کلی به نظر من در انسان سالم عقل و احساس یکدیگر را تایید میکنند و در تعادل هستند.

اگر فقط احساس کار کند، ممکن است انسانیت، شعور، تواناییها، استقلال و عزت نفس انسان زیر سوال برود و ضربه های شدیدی متحمل شود و آنقدر ضربه بر جانش فرود آید که دیگر احساسی برایش باقی نماند و آنگاه عقل هم به جای بیداری جان، انسان را جانی میکند. اینجاست که هیچ برای انسان باقی نمیماند.

اگر هم فقط پای عقل قوی باشد، انسان منفعت گرا و خوددمحور میشود و به انسانهای دیگر آسیب میزند.

انسانی که عقل و احساس را با هم و در تعادل دارد با شکوه و به تمام معنا عاشق میشود و در عین حمایت همه جانبه به انسانیت و شعور و آزادی معشوق احترام میگذارد.

چرا که سیمرغ انسانیت با دو بال اوج میگیرد.

 

سیمرغ عقل و عشقتان بر بلندای قاف


اردیبهشت ماه نیست، مکتب است

با سلام و تبریک سال نو، بهار، اردیبهشت، میلاد امام علی(ع)، روز پدر و روز سعدی

اردیبهشت، خصوصا وقتی اردیبهشتی باشی اونقدر مهم هست که اولین پست سالت رو اول اردیبهشت بنویسی.

دیشب و امروز پیامهای محبت آمیز زیادی برای فرارسیدن ماه تولدم گرفتم و این احساس خوبی داره که همه روزهای یک ماه به تو تعلق داشته باشه، اینکه احساس کنی این ماه برای دیگران هم زیباست و از آمدنش ذوق میکنند، پیک نیک میروند، مسافرت به بیشتر مناطق را در این ماه توصیه میکنند، دوست دارند مراسم عروسیشان را در این ماه برگزار کنند و اصلا خود به خود در اردیبهشت حال و هوای عاشقی دارند...! شاید همین حس و حال باعث شده نام این ماه بهشت را در خود جای دهد و یا شاید هم این نامگذاری و تداعی بهشت، اردیبهشت را دوست داشتنی کرده! هر چه که هست اردیبهشت زیبا، حال و هوای مخصوص خودش را دارد که به قول یکی از این پیامهای تلگرامی باید چند ماه تمدید شود. چند روز پیش یک دوست مدرسه ای اردیبهشتی برایم ایمیلهایی که چند سال پیش درباره ماه تولدمان ردوبدل کرده بودیم را فرستاد که عنوانش این بود: "اردیبهشت ماه نیست، مکتب است"! مثل خیلی وقتهای دیگر از حرفهای فلسفی و عمیقمان که فراموششان میکنیم، تعجب کردم ولی بار دیگر تصدیقش میکنم. اردیبهشت 31 روز در تقویم نیست، مکتب است، فرهنگ دارد، تمرینی است برای زیبا دیدن، از درون شاد بودن و عاشقی کردن وسط دغدغه های روزمره زندگی، طبیعی بودن و مثبت بودن...


مرام و روزگارتان اردیبهشتی