شوک سرنوشت

سلام


زنی رو تصور کنید که زندگی شاد و موفقی داره و شاید جای بچه چندان در زندگیش خالی نباشه، ولی این زن تصمیم میگیره مادر بودن رو هم تجربه کنه، پس آماده میشه تا یک مادر خوب باشه. مدتی بعد رو تصور کنید که پنج ماه جنینی رو در وجودش پرورش داده، ساعتها باهاش حرف زده، چهره اش رو تصور کرده، نوازشش کرده، هر وسیله ای که به نظرش برای یک بچه تازه از راه رسیده لازم بوده خریده، با اسمی که دوستش داشته صداش کرده و همه برنامه های آینده اش رو از چهار ماه آینده تا آخر عمر براساس وجود موجودی به نام فرزند، تنظیم کرده. مثل یک برنامه کامپیوتری دیگه همه امور به صورت خانواده 3 نفره براش تعریف شده. اما ناگهان! در اثر یک حادثه، جنین از بین میره و پزشکان به این مادر میگن معلوم نیست که تا آخر عمر بتونه بچه دار بشه یا نه!!

حس و حالش رو تصور کنید...

شاید اگر شش ماه قبل به این زن گفته میشد، هرگز نمیتونی بچه دار بشی، ضربه چندانی بهش وارد نمیشد، چون نرم افزار مادری رو روی خودش نصب نکرده بود! ممکن بود مدتی به تفاوت خودش و دیگر زنها فکر کنه و اگر فرض کنیم که در یک جامعه سنتی زندگی نمیکنه، بعد هم روال سابقه زندگی رو بدون موجودی به نام بچه طی کنه!

ولی بعد از احساس کردن جوونه ای که درونش رشد کرده و هر لحظه همراهش بوده اوضاع فرق میکنه. این زن برنامه ریزی میکرد برای در آغوش کشیدن فرزندش، برای تاتی تاتی کردنش، برای مدرسه بردنش، برای قصه خوندن، برای سرسام گرفتن از دست سوالای ناتمومش، برای مسافرتهاشون، برای اینکه وقتی خواست بره دکتر بچه رو به کی بسپره، برای ازدواج بچه اش، برای نوه ای که تو روزگار پیری بهش تلفن میزنه تا شعر جدیدش رو برای مامانی بخونه!...

آره، اینها آپشنهای موقعیت مادریه که زن روی خودش نصب کرده و حالا نمیشه به همین راحتی Uninstallش کرد و توقع داشت هیچ اثری هم از فایلهاش روی جسم و مغز و روان زن باقی نمونه.

حالا دانش آموز کوشایی رو تصور کنید که در کنکور رتبه نک رقمی آورده و به طور منطقی مطمئنه که در یک دانشگاه برتر کشور ادامه تحصیل میده و بعد یا صاحب یک شغل خوب در کشورش میشه و یا در یک دانشگاه خارجی مدارج علمی رو طی میکنه. اما ناگهان دانشگاههای کشور تا اطلاع ثانوی تعطیل میشه و اون شرایط مالی مهاجرت رو هم نداره و به طور کلی مسیر زندگیش تغییر میکنه و یا به دلیل بیماری ناگهانی پدرش و شرایط خانواده، مسئولیت خانواده روی دوش اون میفته و اون سال نمیتونه همراه سایر همسن و سالهاش که به بااستعدادی و تلاشگری اون هم نبودن به دانشگاه بره و چند سال بعد هم معلوم نیست چه اتفاقی بیفته و آیا اون میتونه دوباره به کنکور فکر کنه؟ آیا میتونه تو این رقابت، دوباره جزو ده نفر اول بشه؟ جوابش به خودش موقع مقایسه سرنوشتش با همسن و سالها چی میتونه باشه؟ آیا شخصیت این جوان اونقدر قوی هست که بتونه روحیه خودش رو دوباره بازسازی کنه؟ نرم افزار ذهنی مسیر دانشگاه رو عوض کنه و نرم افزار بعدی رو طوری نصب کنه که تو شرایط جدید هم موفق باشه و از درون هم احساس رضایت کنه؟!

 

آیا برای شما پیش اومده که شرایط مشابهی رو با یک تغییر ناخواسته تجربه کنید؟ چطور خودتون رو پیدا کردید؟ آیا اوضاع به حالت اول برگشته؟ آیا موردی بوده که در تغییر شرایط تصمیم گیری خودتون رو مؤثر بدونید؟ به چی فکر میکردید؟ احساستون چی بوده؟

 

پ.ن: ممنونم از همه دوستان عزیزی که تو این مدت از من یاد کردن و من رو مورد محبت خودشون قرار دادن. مدتی اصلا حوصله نوشتن نداشتم. الان هم نمیدونم چقدر حوصله دارم که پست بعدی رو زودتر بنویسم. اما فکر میکنم این یک پست ادامه داره...

نظرات 10 + ارسال نظر
خانم اردیبهشتی یکشنبه 5 مهر 1394 ساعت 14:40 http://mayfamily.blogsky.com

سلام
آره! برعکس اون خانم ناخواسته بچه دار شدن من کلا نرم افزار ذهنی و زندگی من را تغییر داد! تیپ شخصیتی من زیاد برای مادر شدن شکل نگرفته! هیچ وقت تو زندگیم به مادر شدن فکر نکرده بودم. به ازدواج فکر کرده بودم ولی مادر شدن نه! وقتی تصمیم گرفتم با آقای اردیبهشتی ازدواج کنم یک زندگی کاملا دانشجویی و فعال و پرتکاپو با دوستانی از جنس خودمون در نظر داشتم که کلا دست روزگار غافلگیری عجیبی داشت برام.
البته منم کله شق تر از دست روزگار بودم و دوتا ارشد را با بچه گرفتم! باشد که دکترا را هم بگیرم ولی امیدوارم بدون بچه اضافی!

سلام
امیدوارم همون طور که خودت قلبا میخوای آینده برات رقم بخوره...
اون موقعی که تو بچه دار شدی واقعا هم زود بود و حق داشتی بهش فکر نکرده باشی ولی جدا خوب مدیریت کردی...آفرین

مینو یکشنبه 5 مهر 1394 ساعت 18:01 http://milad321.blogfa.com

دقیقا برام پیش اومده.صحبت ازدواجم که بود،برنامه ریزی کرده بودم که هم زمان با بورس تحصیلی همسرم در خارج از کشور،من هم بر،م دنبال ارشد و دکترا و بعد هم شغل و زندگی مناسب با تحصیلات.اما یکسال نشده که بخاطر ا.ن.ق.ل.ا.ب.ارسال پول قطع شد ، بعد از مدتی برگشتیم ،بیکار شدیم .بعد از چند سال رفتیم یکی از مناطق دور افتاده برای کار.این مساله و زندگی در آنجا روی وضعیت تحصیلی بچه هایم و سلامت خودم هم تاثیر منفی گذاشت.اما بهر حال توانستم بحران بیکاری و به دنبال آن بی پولی را پشت سر بگذارم و تجربیات خوبی هم بدست بیاورم

شاید هم نسلای شما بیشتر از همه همچین موقعیتهایی رو تجربه کردن و حتما پشت سر گذاشتنش به همین راحتیها نبوده ولی کاش از روشتون برای مقاومت روحی میگفتید بانو

ماهی سیاه کوچولو یکشنبه 5 مهر 1394 ساعت 21:25 http://1nicegirl8.blogsky.com/

سلام
خب میدونی الهام شاید یه زندگی پیش بینی شده زیاد هم جذاب نباشه حتی اگه سرشار از موفقیت های رنگین باشه...
شاید گاهی لازمه ساخته بشیم یه طور دیگه تو یه مسیر دیگه
شاید خدا میخاد بگه پیشگویی کار تو نیست...شاید گاهی تفاوت بهتر هم باشه
شاید گاهی کوفت شدن زندگی لازمه تا قدر لذت رو دونست
شاید گاهی Autorun بودن زیادم باحال نباشه
الهام جان به زندگی یه پروانه نگاه کن
اول یه لارو هست و اینقدر میخوره تا تقریبن بترکه بعد پیله میسازه و توش تخمیر میشه و در نهایت اگه کارش درست باشه پروانه بشه
گفتن قصه پروانه کلیشه ست شاید گاهی کلیشه گویی هم بد نباشه
تو زندگی هر انسانی موانعی بوجود میاد برای هر کی تو هر سنی شاید این موانع پرش هامون رو بهتر کنه
میدونی الهام اگه سرنوشتی پیش میاد ک توش دخیل نیستیم احتمالن شاخ و برگهای اضافی زندگی هستن
الان فکر میکنی دارم هذیون میگم شاید هذیون گویی گاهی بد نباشه
سخن آخر به تخمیر پروانه خیلی فکر کن اگه دوست داشته باشی توضیحش میدم

مرسی ماهی جون
درسته گاهی مشکلات آدم رو میسازه
ولی گاهی هم مشکل اونقدر بزرگه که آدم رو خورد میکنه. یه جورایی مشکل باید متناسب با سایز آدم باشه.

خانم اردیبهشتی پنج‌شنبه 9 مهر 1394 ساعت 10:57

خیلی عجیبه! احتمالا به دستم نرسیده یا به دست تو! چون هر کسی برام فرستاد حتی بعد از حد نصاب براش جوابش رو دادم.
اگه هنوز داری برام بفرست تا جوابش رو بدهم
خصوصی

حتما وسط راه مونده
مرسی

خانم اردیبهشتی شنبه 11 مهر 1394 ساعت 12:32 http://mayfamily.blogsky.com

سلام
الهام بانو فرستادی؟ به چه ایمیلی دادی؟
چیزی نرسیده هنوز!

آدرسم اینه: mayfamily83@gmail.com
یک دفعه یک جای دیگه نرفته باشه ها

صنم شنبه 11 مهر 1394 ساعت 14:52 http://aztahedelam.mihanblog.com/

سلام الهام جان
مرسی از بابت اطلاع رسانی و ببخش بابت تاخیر

راستش من تا حالا شوک سرنوشتی به این عمیقی نداشتم
فکر کنم مصداق خدا خر را شناخت شاخش نداد باشم!!!!!
گمون نکنم طاقت بیارم

البته من خیلی تحت تاثیرم!
یه حرف ممکنه چنان من رو به هم بریزه که در حد یه همچین شوکی اثرگذار باشه

سلام


ان شاالله که هیچ وقت شوک بزرگی رو تجربه نکنی،هرچند که همه ما تجربه های تکون دهنده در حد خودمون داشتیم که تصویرمون رو از اینده خدشه دار کنه...

بانو. سه‌شنبه 14 مهر 1394 ساعت 10:57 http://mylifeinwords.blogfa.com

منم بدون برنامه ریزی بچه دار شدم اما چون تیپ شخصیتیم خیلی بچه دوسته، کلا راحت کنار اومدم و خیلی هم خوشحال شدم.پسرم مثه یه مهمون ناخونده با خودش خیر و برکت برام آورد...خدا رو شکر...

سلام
خوش اومدید به وبلاگم
گاهی اوقات اتفاقات برنامه ریزی نشده خیلی هم میتونن مثبت باشن و البته حس و حال و قدرت ما هم در اون شرایط خاص خیلی اثرگذاره...خدا رو شکر که شما اون شرایط مثبت تجربه کردی

مامان آمیتیس سه‌شنبه 21 مهر 1394 ساعت 08:07 http://mamaneami.niniweblog.com/

سلام
این متنو که خوندم چند بار جلوی خودم رو گرفتم که گریه نکنم ولی بعدش اشکام سرازیر شد
نمی شه به چنین کسی دلداری داد چون تا کسی واقعا این درد رو نکشیده باشه نمی تونه حال آدم رو بفهمه فقط می تونم بگم سختی ها دید آدم رو به همه چیز و کلا جهان بینی آدم رو تغییر میدن و یه پختگی خاصی رو همراه خود دارن ولی وقتی کسی امتحان می شه همه فکر می کنن اون شخص تنها داره امتحان میشه ولی نمی دونن مجموعه آدم ها چه اطرافیان چه غیر اطرافیان دارن امتحان میشن اصلا مجموعه خلقت داره امتحان می شه و خیلی ها تو این امتحان مشخص میشه جایگاهشون

راستی می خواستم منم داستانی رو براتون بگم ولی خصوصی اما متاسفانه نمیشه اینجا خصوصی گذاشت

گریه چرا؟!
موافقم دید آدم عوض میشه و میفهمه دلداری دادن یه سری جملات کلیشه ای نیست.
میتونید تو بخش تماس با من، بالای صفحه وبلاگ خصوصی بذارید.

خلیل پنج‌شنبه 23 مهر 1394 ساعت 19:52 http://http:/tarikhroze4.blogsky.com

سلام

رویدادهای - بد یا خوب - ناگهانی که خود شخص نقشی در آن نداشته ولی شامل حالش شده زیادند. مهم این است که بدانیم زندگی همیشه به مراد نیست. در این صورت بهتر با تغییرات ناگهانی کنار میاییم. اما این که همیشه منتظر اتفاق ناگهانی هم باشیم اشتباه است. در همه اتفاق ها بخش مثبت یا منفی وجود دارد چرا بخش های مثبتش را نبینیم؟

سلام
درسته ولی فقط دونستن نیست،باور هم مهمه

رها پنج‌شنبه 30 مهر 1394 ساعت 21:35 http://aftabparast.blog.ir

خب می شه به یه راه چاره فکر کرد که به شرایط ایده آل نزدیک باشه. مثلا در مورد این خانم می تونه یه بچه به فرزندخوندگی قبول کنه.
خب من معمولا این کارو می کنم. یعنی اگه نتونم به خود چیزی که می خوام برسم سعی می کنم به شکلی بهش نزدیک بشم. البته اگر امکانش باشه.

شاید گاهی جایگزینی، خوب باشه، البته با توجه به روحیه افراد..اما با توجه به اینکه این خانم شانس بچه دار شدن.رو داره شاید خیلی به این گزینه فکر نکنه..شایدم چند وقت دیگه فکر کنه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد